افراد نابینا از بدو تولد دنیا را چگونه می بیند؟

افراد نابینا از بدو تولد دنیا را چگونه می بیند؟

افرادی که از بدو تولد بینایی ندارند، جهان را نه از طریق تصویر بصری بلکه با حواس دیگر درک می کنند. مغز آن ها با نوروپلاستیسیته شگفت انگیزی، اطلاعات را از طریق لامسه، شنوایی، بویایی و چشایی پردازش می کند تا یک مدل ذهنی غنی و سه بعدی از محیط بسازد.

این پدیده ی شگرف نشان می دهد که چگونه دستگاه عصبی انسان قادر است فقدان یک حس اصلی را با تقویت و سازماندهی مجدد سایر حواس جبران کند. برای درک عمیق تر این تجربه زیسته، لازم است به سازوکارهای شناختی و عصب شناختی که در پس این درک منحصر به فرد قرار دارند، بپردازیم. این مقاله به بررسی چگونگی شکل گیری مفهوم جهان، درک فضا، و حتی تجربه رویاها در ذهن کسانی می پردازد که هرگز نور را ندیده اند و تنها از طریق حواس دیگر با دنیای پیرامون خود ارتباط برقرار کرده اند.

سفر به دنیای نابیناها

برای بسیاری از افراد بینا، تصور زندگی بدون حس بینایی دشوار و حتی غیرممکن است. این کنجکاوی طبیعی منجر به طرح سوالات متعددی درباره چگونگی تجربه جهان توسط نابینایان می شود. نابینایی، یک طیف وسیع است که از کاهش شدید بینایی تا فقدان کامل آن را در بر می گیرد و هر فرد تجربه ای منحصر به فرد دارد.

درک این تفاوت ها، کلید شناخت عمیق تر جهان نابینایان است. به عنوان مثال، نحوه درک فضا، جهت یابی، و حتی تعاملات اجتماعی در میان این افراد، به شکلی کاملاً متفاوت از افراد بینا شکل می گیرد. این مقاله تمرکز ویژه ای بر افرادی دارد که از بدو تولد با این شرایط زیسته و ذهنشان هیچ گاه ورودی بصری را تجربه نکرده است.

پژوهش های علوم اعصاب و روانشناسی شناختی، بینش های ارزشمندی را در این زمینه ارائه داده اند و نشان می دهند که مغز انسان تا چه حد قابلیت انطباق و سازماندهی مجدد را دارد. سفر به دنیای نابیناها، نه تنها به ما کمک می کند تا درکی دقیق تر از چالش ها و توانمندی های آن ها پیدا کنیم، بلکه دیدگاه ما را نسبت به پیچیدگی های ادراک و هوشیاری انسان نیز گسترش می دهد.

درک جهان توسط نابینایان از بدو تولد

یکی از پرتکرارترین پرسش ها این است که نابینایان مادرزاد دنیا را چگونه می بینند یا چه رنگی را تجربه می کنند؟ پاسخ متخصصان حوزه بینایی و علوم اعصاب به این سوال این است که این افراد هیچ تصویر بصری و درکی از رنگ ها ندارند. برای آن ها، جهان نه سیاه مطلق است و نه رنگی؛ بلکه فقدان کامل هرگونه ادراک بصری است، شبیه به آنچه که چشم بسته شما می بیند: هیچ چیز. آن ها مفهومی از تاریکی یا روشنی به معنای بصری آن را درک نمی کنند، زیرا هرگز آن را تجربه نکرده اند.

مغز این افراد، به جای تکیه بر حس بینایی، به طور شگفت انگیزی بر سایر حواس خود تکیه می کند و آن ها را تقویت می نماید. حواس لامسه، شنوایی، بویایی و چشایی به ابزارهای اصلی برای درک و تعامل با محیط تبدیل می شوند. نوروپلاستیسیته مغز در این زمینه نقش حیاتی ایفا می کند؛ به این معنا که نواحی مغزی که به طور معمول مسئول پردازش اطلاعات بصری (مانند قشر بینایی) هستند، در غیاب ورودی بصری، به پردازش اطلاعات سایر حواس مانند لامسه و شنوایی اختصاص می یابند.

این بازآرایی عصبی به نابینایان مادرزاد امکان می دهد تا تصویرسازی ذهنی خود را بر اساس داده های غیربصری شکل دهند. آن ها فضا را از طریق صداها (اکولاسیون)، لمس اشیا، و حس عمقی (Proprioception) درک می کنند. این درک فضایی به آن ها کمک می کند تا جهت یابی کرده و در محیط خود حرکت کنند. برای مثال، یک نابینای مادرزاد ممکن است با شنیدن پژواک صداهای خود در یک اتاق، ابعاد آن را تخمین بزند یا با لمس بافت ها و اشکال، اشیا را شناسایی کند. این فرآیندهای شناختی و حسی، یک مدل ذهنی غنی و دقیق از جهان اطرافشان را برای آن ها می سازد که اگرچه بصری نیست، اما کاملاً کارآمد و جامع است.

تجربه های مختلفی از نابینایی

در حالی که درک کلی از افراد نابینای مادرزاد بر پایه عدم دریافت ورودی بصری است، اما موارد استثنایی نیز وجود دارند که پیچیدگی های بیشتری را در این زمینه آشکار می کنند. این موارد خاص، نشان دهنده گستره وسیع پدیده ی نابینایی و توانایی های شگفت انگیز مغز برای انطباق و جبران هستند. این تجربیات متفاوت، نه تنها درک ما را از نابینایی عمیق تر می کنند، بلکه مرزهای تعریف ما از دیدن را نیز به چالش می کشند.

یکی از این نمونه ها، داستان میلنا چانینگ است که در سن ۲۹ سالگی بینایی خود را بر اثر سکته مغزی از دست داد. او به تدریج توانایی مشاهده حرکات را به دست آورد، هرچند قادر به دیدن جزئیات نبود. پزشکان ابتدا این را توهم می دانستند، اما با مشاهده توانایی او در دیدن مواردی مانند باران یا بخار قهوه، دریافتند که ممکن است سکته تنها بخشی از قشر بینایی او را تحت تأثیر قرار داده باشد و او قادر به درک هاله حرکات است. این مورد نشان می دهد که حتی با آسیب های مغزی، امکان بازسازی جزئی ادراک بصری یا فعال شدن مسیرهای جایگزین وجود دارد.

نمونه دیگر، دیون رز بود که در کودکی نابینا شد اما بر خلاف سایر نابینایان، قادر به درک رنگ ها بود. او جهان را مملو از هاله های رنگی می دید که از اشیا منعکس می شدند. این حالت خاص، نشان می دهد که مغز او چگونه اطلاعات را به شکلی منحصر به فرد پردازش می کرده و ممکن است ارتباطات عصبی خاصی در او وجود داشته که امکان چنین تجربه ای را فراهم کرده است. این استثناها بر اهمیت مطالعه فردی و عمیق هر مورد از نابینایی تأکید می کنند تا بتوانیم درکی جامع تر از تنوع تجربیات انسانی داشته باشیم و از کلیشه ها فراتر رویم.

درک رنگ در افراد نابینا از بدو تولد

یکی از مفاهیم چالش برانگیز برای افراد بینا در مواجهه با نابینایان مادرزاد، درک چگونگی فهم رنگ هاست. برای کسانی که از بدو تولد بینایی ندارند، مفهوم رنگ به معنای بصری آن، اساساً وجود ندارد. آن ها هرگز نوری را ندیده اند و بنابراین، طیف رنگ ها، سایه ها یا درخشش ها برایشان بی معنی است. مغز آن ها فاقد ورودی حسی لازم برای تشکیل تصویر رنگی است.

این افراد از طریق حواس دیگر، جهان را درک می کنند و اشیا را نه بر اساس رنگ، بلکه بر اساس بافت، دما، بو، صدا و شکل (از طریق لامسه) شناسایی می کنند. به عنوان مثال، آن ها ممکن است یک سیب قرمز را به دلیل بافت صاف و سفت، بوی شیرین و شکل گرد آن بشناسند، نه به خاطر رنگ قرمز آن. مفاهیم رنگی که در زبان روزمره ما وجود دارد، برای آن ها تنها کلماتی هستند که به تجربیات حسی دیگر مرتبط می شوند.

به عنوان مثال، ممکن است کلمه قرمز را با گرمی یا آبی را با سردی یا حتی با یک حس لامسه ای خاص مرتبط کنند، اما این ارتباطات هرگز به معنای دیدن رنگ نیست. پژوهش ها نشان داده اند که قشر بینایی در مغز نابینایان مادرزاد، به پردازش اطلاعات حواس دیگر، به ویژه لامسه و شنوایی، اختصاص می یابد. این نوروپلاستیسیته، به آن ها کمک می کند تا بدون نیاز به رنگ، یک مدل ذهنی کامل و کاربردی از جهان بسازند و به طور مؤثر در آن جهت یابی و تعامل داشته باشند.

دیدگاه افراد با نابینایی اکتسابی

تفاوت قابل توجهی بین تجربه نابینایی مادرزادی و نابینایی اکتسابی وجود دارد؛ یعنی افرادی که در طول زندگی خود بینایی شان را از دست می دهند. این گروه از افراد، برخلاف نابینایان مادرزاد، خاطرات بصری و درکی از جهان دیداری دارند. آن ها مفهوم نور، رنگ، شکل و حرکت را پیش از نابینایی تجربه کرده اند و این تجربیات، بر درک فعلی آن ها از جهان تأثیر می گذارد.

هنگامی که از این افراد سوال می شود که چه چیزی می بینند، پاسخ آن ها معمولاً توصیفی از تاریکی مطلق یا احساس گیر افتادن در یک فضای کاملاً تاریک مانند غار است. این همان حسی است که یک فرد بینا با بستن چشمان خود تجربه می کند. مغز آن ها هنوز با مفاهیم بصری آشناست، اما ورودی های حسی لازم برای فعال سازی این مفاهیم را دریافت نمی کند. برخی از این افراد ممکن است گهگاه توهماتی از نور یا اشکال مبهم را تجربه کنند که این پدیده، به دلیل فعالیت های باقی مانده در قشر بینایی یا مسیرهای عصبی مربوط به بینایی، در غیاب ورودی های واقعی، رخ می دهد.

تجربه نابینایی اکتسابی، با خاطرات بصری گذشته در هم آمیخته است، در حالی که نابینایی مادرزادی، جهانی کاملاً غیربصری را خلق می کند.

این افراد ممکن است برای جهت یابی و درک محیط خود، به تدریج حواس دیگر خود را تقویت کنند، اما پایه ذهنی آن ها بر اساس تجربیات بصری گذشته استوار است. این تفاوت در تاریخچه بینایی، بر روی نحوه پردازش اطلاعات، شکل گیری رویاها و حتی سازگاری آن ها با شرایط جدید تأثیر بسزایی دارد و نشان می دهد که تجربه نابینایی یک پدیده یکنواخت نیست، بلکه طیفی از تجربیات منحصر به فرد را شامل می شود که هر یک نیازمند درک و تحلیل دقیق خود هستند.

رویاهای افراد نابینا

عالم رویا برای همه انسان ها، چه بینا و چه نابینا، فضایی شگفت انگیز و پر رمز و راز است. اما سوال اینجاست که آیا افراد نابینا نیز رویا می بینند و اگر بله، محتوای این رویاها چگونه است؟ تحقیقات نشان می دهد که بله، افراد نابینا نیز مانند افراد بینا رویا می بینند، اما ماهیت و محتوای رویاهای آن ها به شدت به زمان از دست دادن بینایی شان وابسته است. این تفاوت ها، بینش های عمیقی درباره نحوه کارکرد مغز و چگونگی شکل گیری ادراک در غیاب حس بینایی ارائه می دهند.

به طور کلی، می توان رویاهای افراد نابینا را به دو دسته اصلی تقسیم کرد: رویاهای کسانی که از بدو تولد بینایی ندارند و رویاهای افرادی که بینایی خود را در طول زندگی از دست داده اند. این تقسیم بندی به ما کمک می کند تا درک بهتری از تنوع تجربیات رویایی در جامعه نابینایان داشته باشیم و به جزئیات هر یک از این حالات بپردازیم. این بخش به بررسی دقیق تر چگونگی رویا دیدن نابینایان، محتوای رویاهایشان، ارتباط آن با تاریخچه نابینایی، تجربه کابوس و تفاوت های آن با رویاهای افراد بینا خواهد پرداخت.

پژوهش های روانشناسی و علوم اعصاب نشان داده اند که رویاها بازتابی از تجربیات بیداری ما هستند و در افراد نابینا نیز این اصل برقرار است، با این تفاوت که ورودی های حسی آن ها متفاوت است. این بخش به شما کمک می کند تا با نگاهی تخصصی و در عین حال ساده، به دنیای شگفت انگیز رویاهای نابینایان سفر کنید و ابعاد پنهان ذهن آن ها را کشف نمایید. این درک عمیق تر، نه تنها کنجکاوی ما را برطرف می کند، بلکه به ما کمک می کند تا با همدلی بیشتری به تجربیات زیسته این افراد نگاه کنیم.

چگونگی رویا دیدن نابینایان

چگونگی رویا دیدن در افراد نابینا، به طور مستقیم به این بستگی دارد که آیا آن ها از بدو تولد نابینا بوده اند یا در طول زندگی بینایی خود را از دست داده اند. برای افرادی که از بدو تولد نابینا هستند، رویاها فاقد هرگونه تصویر بصری هستند. از آنجایی که مغز آن ها هرگز ورودی بصری را تجربه نکرده، نمی تواند تصاویری را در خواب تولید کند.

رویاهای این افراد بیشتر بر پایه سایر حواس شکل می گیرد: صداها، لمس ها، بوها، مزه ها و احساسات. آن ها ممکن است در خواب، گفت وگوهایی را بشنوند، بافت های مختلفی را لمس کنند، بوهای آشنا را استشمام کنند یا احساسات خاصی (مانند شادی، ترس یا هیجان) را تجربه کنند. این رویاهای حسی می توانند بسیار زنده و پر از جزئیات باشند و یک تجربه رویایی کامل را برایشان فراهم آورند، حتی بدون وجود تصاویر دیداری. مغز آن ها از اطلاعاتی که در طول بیداری از طریق حواس دیگر جمع آوری کرده، برای ساختن دنیای رویا استفاده می کند.

در مقابل، افرادی که در طول زندگی بینایی خود را از دست داده اند، ممکن است همچنان رویاهای بصری را تجربه کنند. میزان و وضوح این تصاویر بصری به عوامل مختلفی بستگی دارد، از جمله سن آن ها در زمان از دست دادن بینایی و مدت زمانی که از نابینایی شان می گذرد. هرچه فرد در سن بالاتری بینایی خود را از دست داده باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که رویاهایش همچنان شامل تصاویر بصری باشد. با گذشت زمان، وضوح این تصاویر ممکن است کاهش یابد و رویاهایشان بیشتر به سمت محتوای حسی غیربصری متمایل شود، اما خاطرات بصری گذشته می توانند برای سال ها در رویاهایشان ظاهر شوند.

محتوای رویاهای نابینایان

بررسی محتوای رویاهای افراد نابینا نشان می دهد که این رویاها، از بسیاری جهات، شباهت های زیادی به رویاهای افراد بینا دارند، اما با تفاوت های کلیدی در نحوه ادراک. به طور کلی، موضوعات و سناریوهایی که در رویاهای نابینایان ظاهر می شوند، اغلب بازتابی از زندگی روزمره، نگرانی ها، آرزوها و تعاملات اجتماعی آن هاست، درست مانند افراد بینا.

یک مطالعه در سال ۱۹۹۹ که رویاهای ۱۵ بزرگسال نابینا را بررسی کرد، نشان داد که آن ها نیز در مورد فعالیت های روزمره مانند راه رفتن، غذا خوردن، صحبت کردن با دیگران یا مواجهه با چالش ها خواب می بینند. با این حال، تفاوت اصلی در نحوه تجربه این رویاهاست. برای نابینایان مادرزاد، محتوای رویا کاملاً بر اساس حواس غیربصری است. آن ها به جای دیدن یک چهره، ممکن است صدای آن فرد را بشنوند و با لمس کردن، حضورش را احساس کنند.

برای کسانی که بینایی اکتسابی دارند، رویاها می توانند ترکیبی از تصاویر بصری (برگرفته از خاطرات گذشته) و تجربیات حسی دیگر باشند. در این حالت، ممکن است تصاویر مبهم یا رنگ های خاصی را ببینند، اما این تصاویر به تدریج با گذشت زمان کمتر و کمتر می شوند و حواس دیگر نقش پررنگ تری پیدا می کنند. این نشان می دهد که مغز به طور مداوم در حال بازسازی و تطبیق خود با واقعیت های حسی جدید است. محتوای رویاهای نابینایان، به وضوح نشان دهنده توانایی ذهن در ساختن واقعیت های پیچیده و غنی، حتی در غیاب یک حس کلیدی مانند بینایی است.

ارتباط بین رویا و تاریخچه نابینایی

ارتباط میان محتوای رویا و تاریخچه نابینایی، یک نقطه کلیدی در درک تجربه رویایی افراد نابینا است. متخصصان همواره تأکید کرده اند که آنچه فرد در رویا می بیند یا تجربه می کند، به طور مستقیم با گستره تجربیات حسی او در طول زندگی بیداری مرتبط است. این بدان معناست که مغز برای ساختن رویاها، از داده ها و اطلاعاتی استفاده می کند که در طول زندگی دریافت کرده است.

برای افرادی که از بدو تولد بینایی ندارند، از آنجایی که هرگز تصاویر بصری را تجربه نکرده اند، مغزشان نیز نمی تواند آن ها را در رویا بازتولید کند. بنابراین، رویاهایشان کاملاً بر پایه حواس دیگر مانند شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی شکل می گیرد. آن ها ممکن است صداها را بشنوند، بافت ها را لمس کنند یا بوها را استشمام کنند، اما هرگز چهره ها یا مناظر را نمی بینند. این پدیده، بر اهمیت ورودی های حسی اولیه در شکل گیری ادراک و تصویرسازی ذهنی تأکید می کند.

در مقابل، افرادی که بینایی خود را در سنین بالاتر از دست داده اند، ممکن است همچنان برای مدتی در رویاهای خود تصاویر بصری را تجربه کنند. این تصاویر، بازتابی از خاطرات بصری آن ها از زمان بینایی شان است. هرچه زمان بیشتری از نابینایی بگذرد، وضوح و تکرار این تصاویر بصری در رویاها کاهش می یابد و رویاهایشان به تدریج بیشتر به سمت محتوای حسی غیربصری متمایل می شوند. این فرآیند، نشان دهنده سازگاری تدریجی مغز و بازآرایی شبکه های عصبی است که در طول زمان رخ می دهد و نشان می دهد که چگونه تجربیات گذشته، حتی پس از تغییرات اساسی در وضعیت حسی، می توانند بر روی ذهن و رویاهای ما تأثیر بگذارند.

تجربه کابوس در رویاهای نابینایان

کابوس ها بخش جدایی ناپذیری از تجربه رویایی انسان ها هستند، و افراد نابینا نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در حقیقت، برخی تحقیقات نشان می دهند که نابینایان، به ویژه آن دسته که از بدو تولد بینایی ندارند، ممکن است بیشتر از افراد بینا کابوس ببینند. این یافته، بینش مهمی در مورد ارتباط میان تجربیات بیداری و محتوای رویاها ارائه می دهد.

کارشناسان معتقدند که این افزایش میزان کابوس ها تا حدی به این واقعیت مرتبط است که افراد نابینا ممکن است در زندگی روزمره خود با چالش ها و موقعیت های تهدیدآمیز بیشتری روبرو شوند. به عنوان مثال، موانع فیزیکی، عدم قطعیت در محیط، یا نگرانی های مربوط به جهت یابی و استقلال، می توانند به استرس و اضطراب بیشتری منجر شوند که این احساسات، در عالم خواب به شکل کابوس بروز پیدا می کنند. درست مانند افراد بینا که در زمان استرس یا مواجهه با شرایط ترسناک، بیشتر کابوس می بینند، نابینایان نیز تجربیات خود را در رویاهایشان بازتاب می دهند.

محتوای این کابوس ها نیز متفاوت است. برای نابینایان مادرزاد، کابوس ها فاقد تصاویر بصری هستند و ممکن است شامل صداهای ترسناک، احساس گم شدن، سقوط، یا لمس اشیای ناخوشایند باشند. برای کسانی که بینایی اکتسابی دارند، کابوس ها می توانند شامل تصاویر بصری وحشتناک از خاطرات گذشته یا ترکیبی از عناصر بصری و حسی باشند. این پدیده بر اهمیت سلامت روان و حمایت از افراد نابینا تأکید می کند، زیرا تجربیات روزمره آن ها می تواند مستقیماً بر کیفیت خواب و رویاهایشان تأثیر بگذارد و نیازمند توجه ویژه است.

تفاوت رویاهای نابینایان با افراد بینا

تفاوت اصلی و اساسی میان رویاهای افراد نابینا و افراد بینا، در حضور یا فقدان محتوای بصری نهفته است. در حالی که بیشتر افراد بینا رویاهای خود را به صورت دیداری و با تصاویر، رنگ ها و اشکال تجربه می کنند، نابینایان مادرزاد هرگز چنین تجربه ای ندارند.

برای نابینایان مادرزاد، رویاها یک تجربه چندحسی قدرتمند هستند که کاملاً بر پایه حواس دیگر بنا شده اند. آن ها در رویاهایشان می شنوند، لمس می کنند، بو می کشند و مزه می کنند. این رویاها می توانند به همان اندازه رویاهای بصری افراد بینا، زنده و پرجزئیات باشند، اما از طریق کانال های حسی متفاوت. به عنوان مثال، یک نابینای مادرزاد ممکن است رویای قدم زدن در یک باغ را ببیند که در آن صدای پرندگان، بوی گل ها و حس نرمی چمن زیر پایش را به وضوح تجربه می کند، بدون اینکه تصویری از باغ را مشاهده کند.

در مقابل، افرادی که بینایی خود را در طول زندگی از دست داده اند، در ابتدا ممکن است رویاهای بصری داشته باشند که بازتابی از خاطرات گذشته شان است. اما با گذشت زمان، این تصاویر بصری کمتر شده و رویاهایشان بیشتر به سمت تجربیات حسی غیربصری متمایل می شود. این نشان می دهد که مغز به طور مداوم در حال انطباق است و اولویت را به حواس فعال و ورودی های حسی کنونی می دهد.

به طور کلی، محتوای رویاها از نظر موضوعات و سناریوهای زندگی روزمره، در هر دو گروه (نابینا و بینا) شباهت دارد، اما نحوه تجربه و ادراک این رویاها کاملاً متفاوت است. این تفاوت ها، نه تنها به ما کمک می کنند تا پیچیدگی های آگاهی و ادراک انسان را بهتر بفهمیم، بلکه اهمیت هر یک از حواس پنجگانه را در شکل دهی به تجربه ذهنی ما برجسته می سازند.

سوالات متداول

آیا نابینایان مادرزاد می توانند چهره ها را تصور کنند؟

نابینایان مادرزاد، به دلیل عدم دریافت ورودی بصری، قادر به تصور چهره ها به معنای دیداری آن نیستند. آن ها چهره ها را از طریق حواس دیگر مانند لمس (شکل و ویژگی های صورت)، شنیدن صدا (لحن و ویژگی های صوتی) و حتی بوی افراد درک می کنند و یک مدل ذهنی غیربصری از اشخاص می سازند.

نابینایان از بدو تولد از چه حواس دیگری برای درک محیط استفاده می کنند؟

نابینایان مادرزاد برای درک محیط خود به شدت به حواس لامسه، شنوایی، بویایی و چشایی متکی هستند. مغز آن ها با نوروپلاستیسیته، نواحی بصری را برای پردازش اطلاعات این حواس بازسازی می کند. این حواس به آن ها کمک می کنند تا فضا را درک کرده، جهت یابی کنند و با اشیا و افراد تعامل داشته باشند.

آیا افراد نابینا از بدو تولد به نور واکنش نشان می دهند؟

افراد نابینا از بدو تولد، به نور به معنای بصری آن واکنش نشان نمی دهند، زیرا حس بینایی ندارند. با این حال، برخی از آن ها ممکن است سلول های حساس به نور در چشم داشته باشند که ریتم شبانه روزی (چرخه خواب و بیداری) را تنظیم می کند، بدون اینکه منجر به تجربه بصری شود.

چگونه مغز افراد نابینا اطلاعات را پردازش می کند؟

مغز افراد نابینا، به ویژه نابینایان مادرزاد، اطلاعات را از طریق حواس باقی مانده (لامسه، شنوایی، بویایی) پردازش می کند. قشر بینایی که معمولاً برای بینایی است، در این افراد برای پردازش اطلاعات حواس دیگر مانند لامسه یا شنوایی فعال می شود. این نوروپلاستیسیته به مغز امکان می دهد تا فقدان بینایی را جبران کند و یک مدل ذهنی جامع از جهان بسازد.

آیا افراد نابینا از بدو تولد می توانند احساسات بصری داشته باشند؟

افراد نابینا از بدو تولد، احساسات بصری به معنای دیدن نور، رنگ یا تصاویر را تجربه نمی کنند. درک آن ها از جهان کاملاً بر پایه حواس غیربصری است. آن ها ممکن است مفاهیم انتزاعی مرتبط با روشنایی یا تاریکی را از طریق تجربیات غیربصری (مانند گرما یا سرما) درک کنند، اما نه به صورت دیداری.

دکمه بازگشت به بالا